تقدیم به کسی که جنسش کیمیاست، عهدش وفاست،
مهرش صفاست، حسابش از همه عالم جداست!
چنان کاری دلت با قلب من کرد / که موج زلزله با ارگ بم کرد
حرفی نزنی طاقت جنجال ندارم بدجور شکسته ست دلم حال ندارم
درهای قفس باز و دلم عاشق پرواز از حس پریدن پرم و بال ندارم
گل فرستادم، تو بو کن،
اگر رفتم تو با گل گفتگو کن،
اگر مردم فدای تار مویت،
اگر ماندم که باز آیم به سویت...
ساحل جواب سرزنش موج را نداد
گاهی فقط سکوت سزای سبکسری ست
شیرین تر از عسل هم میتوان آفرید اما به شرط آنکه من آن زنبور سرباز
دل باخته باشم و تو آن تنها گلی که نصیب من شده است . . .
تو بشو یاس قشنگ لحظه های بی قرارم
من می شم زلال بارون تا کنار تو ببارم